، تا این لحظه: 18 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

مهدی و علیسان امیدهای زندگیم

جایی که عشق هست، زندگی هست

تولدداداش کوچولو

امروزکه این مطلب رامینویسم علی سان چهارماه وچهارروزه است.آخرین باری که مطلبی دروبلاگ نوشتم ماه هامیگذرداین دلیل برفراموشی نیست بلکه مشکلاتی بودکه توزندگی داشتیم.تولدعلی سان حکایتهایی داشت. 15بهمن شب ساعت3ماشین یکی ازهمسایه هاآتش میگیردازشانس بدماشین ماهم کنارهمان ماشین بود.یکی ازهمسایه که متوجه آتش میشودهمه راخبرمیدهدتاماشین هارادورکنندمن هم هادی(بابای مهدی)رابیدارکردم تاماشین رادورکندخودم هم لباس پوشیدم رفتم دیدم ماشین ماهم درآتش میسوزد... فرداآن روزدردی زیرشکم داشتم بادکترم تماس گرفتم.عصربه مطب رفتم وقتی وضعیتم رادیدگفت بایددربیمارستان بستریشوم تاتحت نظرباشم.سه روزبستری شدم.دوسه روزبعدازمرخص شدن ازبیمارستان دوباره حالم بدشد.دکترم...
27 خرداد 1393
1